- دچار شدن
- ناگهان بهم رسیدن
معنی دچار شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دچار شدن
- گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن
به شخص ناموافق برخورد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عوض شدن
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
بر خورد به سخصی نا موافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم، گرفتار شدن، مبتلا گشتن
بدبخت شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
آباد و معمور گشتن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
آزرده و خشمگین شدن، بر آشفتن
بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
گرد شدن خرد و نرم گشتن، یا غبار شدن زمین. کنده شدن زمین به نعل اسبان
برخی گشتن، پاشیده شدن افشانده شدن
دچار ویار گردیدن
بخانه کسی ناخوانده بمهمانی رفتن، توضیح گاه نیز مهمان درمقام فروتنی و تعارف یا نقل عمل خویش گوید: دیشب ما بر و بچه ها سر فلان کس هوارشدیم. (این اصطلاح مترادف خراب شدن (بهمین معنی) است
садиться
einsteigen
wsiadać
embarcar
embarcarse
embarquer
instappen